در گرمای تابستان سال 68 منتظر تولد نوزادی بودم . هوا بسیار گرم بود . خانه خاله مهمان بودیم. کودک سه ماهه خاله (بیتا) داخل روروئک جست و خیز می کرد . همونجا بود که راهی بیمارستان شدیم و ساعت پنج بعدازظهر نوزاد شیرینی متولد شد و به زندگی ما رنگ و بویی تازه بخشید.خدا را شکر کردیم که بار دیگر صاحب فرزند سالمی شدیم .
کم کم بزرگ و بزرگتر شد.درکودکستان خیلی خوب درخشید مخصوصاً با نمایش فلفلی
در مدرسه با دوستاش و معلماش حسابی حال کرد و در راهنمایی پشت سر هم رتبه آورد در شطرنج ،قصه نویسی ،شعر ، ورزش و...
با هواپیما به کرمانشاه سفر کرد و در داستان نویسی رتبه کشوری آورد و به تبریز هم با اتوبوس سفر کرد و چندین بار جایزه آورد و باز هم حسابی حال کرد . ما هم حسابی کیف کردیم و پز دادیم .چندین و چند بار همه رو غافلگیر کرد و حتی در زبان اسپانیولی هم قبول شد که ترجیح داد یک سال پشت کنکوری باشد.
کی فکرش رو میکرد امروز آن دختر کوچولوی شیرین زبان و خواستنی و زیبا یک دانشجوی موفق رشته پزشکی بشه که همه آرزو دارن کاش جای او بودند .
دخترم دختر عزیزم تولدت مبارک من افتخار می کنم که مادر تو هستم وبه افتخارات تو باز هم افتخار میکنم.
من با شاخه گلی به خریداری یک دل آمده ام
من به تو می بخشم همه خویشتن را
کاش که صاحب دنیا بودم
تا به تو هدیه می دادم امروز
امروز که روزیست ز تو
فوووووووت .....
فووووووووت ....
فوووووووت .....
فووووووووت ...
فوووووووت ....
بیا شعما رو فوت کن !!!
تولدت مبارک !!!
وای مامان، این زیباترین متنی بود که می تونستم هدیه بگیرم،
اشکمو در آوردی مامان.
واقعا زیبا نوشتی، هم زیبا هم خنده دار.
ازت ممنونم ، ممنووووووووووووووووووووووووووونم مامان
ممنونم. دوست دارم، دووووووسست داااااااااارممممممم.
بوس بوس.
واقعا فوف العاده بود کفم برید آی لاو یو مام
پس از این به بعد دکتر مامارین کمال احمدی و مهندس ماماجون کمال احمدی
دانیال چه پارازیتی میفرستی!
پس از این بعد رییس ما : اریانگ صادقی!
آریانگ که دختر بود
حالا جوآنگ بود یه چیزی دوکی جون
اخه من این فیلمای مزخرف فارسی وان رو نمی بینم
این اسم ها رو هم گذری شنیدم!
از فارسی وان متنفرم