وبلاگ برو بچه های اقوام ما

بزرگ شدیم...از هم جدا شدیم... اما هنو ز همدیگرو مثل بچگی ها دوست داریم

وبلاگ برو بچه های اقوام ما

بزرگ شدیم...از هم جدا شدیم... اما هنو ز همدیگرو مثل بچگی ها دوست داریم

بازیگری؟؟؟؟

سلام آقا گفتی بازیگری یک اتفاق هنری تو زندگی ما رخ داد 

رفتم 1 جا تست بازیگری دادم کارگردانه گفت نقشش خیلی کوتاهه گفتم مشکلی نیست 

گفت pool هم نمیدیم گفتم عیب نداره 

گقت از خودتم نمیگیریم میری poshte دیوار 1 گلدون میندازیم بایین میگی آخ 

گفتم داد بزنم یا آروم بگم  

گفت مهم نیست چون صداتم بعدا دوبله میشه 

نظرات 3 + ارسال نظر
مدی شنبه 23 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 09:54 ب.ظ http://madikhanoom.blogsky.com

وای خیلی باحال بود....مشعوف شدیم

خوده مسعود جمعه 29 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 09:31 ب.ظ

خیلی باحال بود.الان که۲باره اومدم تووبلاگ خوندم و خندیدم.بترکن اونایی که خندیدن و نظر ندادن

نسیم شنبه 30 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 02:56 ب.ظ

یادم رفت بهت بگم مسعود جان . ما با بچه ها تو خوابگاه ایر خواندم و کله خنیدیدم . واقعا از خنده مردم.


حالا خوشحال باش

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد