وبلاگ برو بچه های اقوام ما

بزرگ شدیم...از هم جدا شدیم... اما هنو ز همدیگرو مثل بچگی ها دوست داریم

وبلاگ برو بچه های اقوام ما

بزرگ شدیم...از هم جدا شدیم... اما هنو ز همدیگرو مثل بچگی ها دوست داریم

نسیم جون

سلام مسعود جان. در این پست برات آدرس وبلاگمو می ذارم تا مطالبی رو بخونی که بی شباهت به دوران الان تو نیست. شاید برات جالب باشه. و اینو باور کنی که همه این روز های تو رو داشته اند. :  http://www.doctor-koochooloo.blogsky.com/1387/11/20/post-12/ 

 

 

من وارد یک گروه تحقیقاتی جدید شدم. یک گروه دختر پسریه خیلی باحال. و آخر دوستی و هماهنگی. وقتمو که خیلی میگیره و نمی دونم چه طوری به درسام برسم. اما یک کاریش میکنم . و نمی ذارم ارزوهایم  و فرصت های خوبم از دست بره.  بیتا دیگه من شدم اخر فعالی. واقعا رکورد شکستم. کلاس ترجمه زبانی که برداشتم هم یه زمانیه که می رم فقط سرش  میخوابم!    

 

زندگی زیباست! 

 

کامپیوتر خونمون سوخته و فکر نکنم به این زودی ها درست بشه. بیچاره مامان!.... 

 

 

من با توکل به خدا هر کاری میتوانم!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد