وبلاگ برو بچه های اقوام ما

بزرگ شدیم...از هم جدا شدیم... اما هنو ز همدیگرو مثل بچگی ها دوست داریم

وبلاگ برو بچه های اقوام ما

بزرگ شدیم...از هم جدا شدیم... اما هنو ز همدیگرو مثل بچگی ها دوست داریم

بی تا .......

سلام میبینم که کم کم وب داره رسمی میشه و تعداد بیشتر میشه!!!! 

خاله نسرین عزیز ورودتونو تبریک میگم خیلی باحالین که خودتون بدون کمک اومدین حال کردم 

نسیم یه چیز جالب یکی از بچه ها تو خوابگاه عینک دودی زده بود همه مسخرش میکردن یه دفعه من به ذهنم زسید و یاد تو افتادم و به بچه ها گفتم بابا این بیچاره عمل کرده الکی که عینک نزده 

سروناز یه جعبه شکلات خارجی  با یه کشتی چوبی باکلاس تو یه جعبه تلقی پر از تزیین گذاشته بود... 

تو هم خوب حال میکنی راه میری تو دانشگاه همش اشنا میبینی. 

خب منم که تو خوابگاهم اینترنت برام رایگان نیست هر روز پول میدم فقط دانشگاه رایگانه 

اگه کمتر میخوای بیای بگو تا منم کم بیام 

راستی من ۲۰ اسفند بلیت گرفتم اگه کلاساتون تا اون موقع تشکیل بشه دوست دارم بیم سر کلاساتون 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد