وبلاگ برو بچه های اقوام ما

بزرگ شدیم...از هم جدا شدیم... اما هنو ز همدیگرو مثل بچگی ها دوست داریم

وبلاگ برو بچه های اقوام ما

بزرگ شدیم...از هم جدا شدیم... اما هنو ز همدیگرو مثل بچگی ها دوست داریم

نون سین یا میم= نسیم!

سلام بیتایی! چه جالب همزمان باهم اومدیم تو وبلاگ. آره من هم فقط فردا تعطیلم اما باز هم نمی دونم چه کنم. خیلی بیکارم. درسامون هنوز خیلی سبکه. تو خوابگاه هم خیلی تنهام. چون تو گفتی اون دو تا کتاب رو خوندی من هم گفتم عمرا از بیتا عقب بمونم. با خودم یک کتاب دیگه آوردم. اسمش اینه: مشکلات را شکلات کنید نوشته مسعود لعلی.  مثل همون کتاب به بلندا... ست. دیروز یک کمشو خوندم و باز هم یه دنیا انرژی گرفتم. نمی دونی بیتا توی کلاس ما همه درسخونن. و واقعا شاهکاره که آدم بین اینا خودتو کمو نبینی. ولی من هرگز اجازه نمیدم افکار منفی بیاد تو سرم. اگه خواستی این کتاب رو هم گیر بیار. ازش لذت می بری. 

 

راستی در مورد بابات کی بهت گفت؟ واقعا که راه دور دانشجو بودن خیلی خیلی سخته. من اینجام برام سخته چی برسه به تو. ولی بهت بگم واقعا بابات روحیه قوی دارن. من که رفتم دیدنشون اصلا هیچ فرقی با گذشته توشون ندیدم. تازه رفتن مهمونی  دوستای افغانیتون و کلی هم رقصیدن و من هم عکساشو تو موبایل مامانت دیدم. کی بهت خبر داد؟ 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد